کد مطلب:35494 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

عمل صالح کردن پیش از فرارسیدن مرگ











«فلیعمل العامل منكم فی ایام مهله»

ای كه دستت می رسد كاری بكن،


محیط است دادار بر كائنات
ز اسرار آگاه و قائم به ذات


به عزمش شتابنده و سر به راه
همه آفرینش چو خورشید و ماه


به بازیچه دنیا ندارد به پا
نكرده عبث آدمی، كدخدا


اگر فرصتی داده، بر آدمی
كند آزمایش مر او را همی


چنین است چون راه و اینست كار
بدانید یك سر نماند بهار


به پیش است پیری و درماندگی
شود سرد و افسرده این زندگی


غریزه به پیری ز جان دور گشت
همه موی مشگین چو كافور گشت


به پیری شوی سست و مانی ز كار
شود سرد و بی رنگ آن روزگار


شما را خبر هست یزدان پاك
نخواهد كسی در جهالت، هلاك


نمی خواست سرگشته باشد بشر
رسولان فرستاد زین رهگذر


كه هستند بر نیكویی رهنما
چراغ هدایت به راه شما


صلای هدایت زده بر جهان
كه بر راه آیند گمگشتگان


به ویژه محمد (ص) كه خود خاتم است
به پیغمبران هم چنویی كم است


به قرآن كه شد حجت كردگار
كه تكمیل از او شد شریعتمدار


به توحید یزدان و روز معاد
بدین گونه راه شریعت نهاد


كه خود بندگان از سیاه و سپید
بدین رشته گیرند دست امید


نسازد تبهكار از آن گذر
نه خود جای عذر است بر خیره سر


پیمبر به تبلیغ دین، باوفا
فداكار كرد این وظیفه ادا


تو هم ای مسلمان ز صدق و صفا
چنین پاك می دار اندیشه را

[صفحه 122]

نخستین نگردید گرد ستم
كه عمر ستمكار گردیده كم


ز غفلت درآیید و نامی شوید
به درگاه یزدان گرامی شوید


دوم آنكه هرگز عنان هوس
مكن سست و خود را به فریاد رس


لجام چنین اسب گر شد رها
سوارش درافتد همی جابجا


سوم آنكه هرگز نگیری گناه
سبك، زآنكه باطل كند رسم و راه


شود شرم، از دیده ی باحیا
دگر باره انسان نماید خطا


چهارم شما بندگان خدا
پرستید یزدان به صدق و صفا


اطاعت ز فرمان او درخور است
كه یزدان به جان خصم عصیانگر است


نه گردیست بر دامن كبریا
اگر بنده گردید عصیانگرا


كه مغبون نبوده است بازارگان
اگر برده خود از تجارت، زیان


كسی بوده مغبون به دنیا یقین
كه از دست او رفت ایمان و دین


مباشید خود عبرت دیگران
بگیرید عبرت خود از این و آن


ریاكار مشرك بود خودنما
چو بگزیده غیری بجای خدا


خدایی نوین برده در سجده گاه
ریاكار و وجدان او شد گواه


مصاحب مشو با هوسران پست
دگر با دورویان نباید نشست


بدانسان كه منفور باشد دروغ
بگیرد دل از راستگویان، فروغ


بپرهیز زنهار سخت از حسود
حسد كار بدبخت عابد نبود


حسد چون كشد شعله در جسم و جان
بسوزاند از بیخ، ایمانتان


مبادا كه با كینه ی دیگری
شبی را به عمری به سر آوری


به بدخواهی كس مبادا قدم
گذاری، كه بدخواه گردد دژم


مكن رشته آرزو را دراز
كه شد آرزومند اندر نیاز

[صفحه 123]


صفحه 122، 123.